دلم برای برف تنگ شده بود، برای رحمت واسعه، برای عشقی که بر سر همگان ببارد، سپید و زلال مثل برف، بی‌دریغ‌‌؛ دلم برای آدم‌هایی که دوست داشتن را بلد باشند تنگ شده بود.

از وقتی به زادگاهم برگشته‌ام  دو بار برف سنگین بر زمین نشسته و مردم را پر از شور و احساس کرده.

مشهد اما چهار فصل سال زمستان بود، سرد بود، برف هم نمی‌آمد. حتی باران هم نمی‌بارید. خبری از رحمت بی‌دریغ نبود. کسی دوستی و دوست داشتن را هم بلد نبود! مشهد اسمش با خودش است! محل شهید شدن!


پی‌نوشت : برف اگرچه دوست داشتنیه ولی بساط دستفروشی ما را کساد کرده، با این وضعیت بعید می‌دونم که بتونم رکورد 6.6 میلیارد یورو اختلاس رو با ده تومن سود روی هر تی‌شرت بزنم! 


مشخصات

آخرین جستجو ها